یا رُقیّه!، جان بابا، مضطران در می زنند!
در شب هجر علی در سینه آتش می زنند!
گو به عموجان اباالفضل تشنگان پر می زنند!
در فراق مُونِس زهراء دل به آتش می زنند
گو شبِ قدر آمدند آتش به محفل می زنند
بی انیسان، رو سیاهان، حلقه بر در می زنند
گو به زهراء، شرمساران دست بر سر می زنند
با صدایِ یا عَلیاه! ضجّه ها سر می دهند
گو بِه جَدَّت، یا محمد مضطران در می زنند
با صدای یا حُسیناه! قلب آتش می زنند!